ما بازنده ایم!

 

ما بازنده ایم!

 ما مکتب رفته ها و تحصیل کرده های به ظاهر وقتی با هم یک جا می شویم آسما ن و ریسمان را بهم  می بافیم، گاهی آن رهبر را "پوپولیست" و عوام فریب میگویم و گاهی دیگری را دگماتیک. بسیار وقتها به درسی که می خوانیم مغروریم و به کاری که می کنیم متکبر. وقتی نان خوردن خود را یافتیم دیگر به قول معرف "خدا را خدا و بنده را رعیت" نمیگویم. بسیار دیده ام و می شناسم آن عده مکتب رفته های را تا وقتیکه سر و کارش با مرکب و بایسکل بود انسانهای در ظاهر سر به راه و با دانش، اما وقتی از قضای روزگار نان "ان جی او"  را خوردند و از پولهای باد آورده جامعه جهانی مقدار بدست آوردند دیگر تبدیل شدند به فرعون زمان.فکر می کنند همه چیز پول است، غیرت، شرافت، انسانیت،تحصیل و ... از بین می رود.بی دلیل عربده می کشند، با زیردستان خود مانند برده رفتار می کنند و همه چیز را با پول معامله.

ما نسل جوان از بزرگان خود خشونت به ارث برده ایم. هیچ گاهی به فکر انسجام و هماهنگی و همکاری نبوده ایم. اما هرگز متوجه این نشده ایم که ما بازنده ایم. ما تحصیلکردگان! ما نویسندگان! و ما لایه های حاشیه نشین قدرت که مدعی ترقی و پیشرفت کشور خود هستیم. بی شمار نیستیم، در شهرها پرسه می زنیم، در روزنامه ها و وبلاگ ها مقاله و یاداشت می نویسیم، به برکت فیس بوک از حال یک دیگر خبر داریم. گاهی شوخی می کنیم و گاهی دل خود را به سخنی کوتاه خوش می نماییم. اما همه نا امید هستیم، زیرا، بازنده تاریخ هستیم. بازنده تاریخ؟ در حاشیه قدرت و اجتماع، چند کسی بی رمق از "نسل من" در زیر بار تراژیدی و اشتباهات "نسل گذشته" با یک دیگر مکالمه می نمایند. دیالوگ های منقطع، خشونت بار، بی سرانجام و فاقد یک انسجام گفتمانی. این جماعت به نقد چه ساختاری، چه فرهنگ و ارزشی قلم می زند؟ چه کسی را نقد می کند و در کدام افق آینده قرار دارد؟ این "چند کس بی رمق" و نا امید پاسخی به آن ندارند.

پس امید بی فروغ آنها چشم به چه کسی دوخته است؟ این پادشاهان قلمرو سخن و جملات تند تند سیاسی، وقتی از تغییر، اصول دموکراتیک، اصول قانون اساسی، اصلاحات، انقلاب و... حرف می زنند، منظور شان چیست؟ مخاطب شان کدام است؟ از چه کسی توقع حرکت دارند؟ مردم؟ همان توده های انبوه و بی شکل که نه "لفظ و قلم" ما را می دانند و نه از این ایدیولوژی ها و مباحث سر در می آورند و نه سخن فرسایی های ما پیوندی با فقر و گرسنگی روزمره ی شان دارد و نه از صورت تراشیده  و موهای تاب دادۀ ما خوششان می آیند.

ما بازنده ها در حاشیه قدرت و اجتماع، چشم به تغییرات دموکراتیک و بیرون از ظرفیت تاریخ کنونی اجتماعی و سیاسی خویش، ...

ادامه نوشته

در گفتگو با گاهنامۀ "نشر دانش"

 

ما اولین منتقد اداره بامیان بودیم اما هیچگاهی با دیگر منتقدین اداره بامیان همسو هم نشدیم

 

اشاره: چندی قبل مصاحبۀ داشتم با نشریۀ "نشر دانش" این نشریه تازه به فعالیت آغاز نموده و به احتمال زیاد از طرف مقام ولایت (داکتر سرابی) تمویل می شود.

با آنکه مدیر مسؤل آن در حفظ کلمات و جملات بنده امانت داری را حفظ نکرده.اما من خود را مسؤل میدانم تا آنچه در آن نشریه به نشر رسیده بدون کدام دستبرد به نشر برسانم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 برگرفته از گاهنامۀ "نشر دانش"

تاریخ نشر: 1388/8/19

 "محمدکبیر تابش یک نام آشنا برای مردم بامیان و اصحاب رسانه ها در کشور است.وی در بامیان متولد و دورۀ لیسه را در همین ولایت به پایان رسانیده است.آقای تابش در حال حاضرمحصل صنف چهارم زبان و ادبیات دانشگاه کابل بوده و در کنار آن مدیر مسؤل نشریه تفاهم،عضوی گزارشگران بدون مرز، سردبیر نشریه"صبا" و فعال امور اجتماعی می باشد.  

در این شماره آقای محمد کبیر تابش مهمان گاهنامه  "نشر دانش" است.

گاهنامه: آقای تابش ازاینکه وقت تانرا در اختیار گاهنامه نشر دانش قرار دادید تشکر نموده و اولین سوال خود را  از اینجا شروع می کنیم که شما  یک مدت زیادی می شود که با کار مطبوعاتی و رسانه یی سرو کار دارید، جایگاه رسانه های چاپی را در بامیان چگونه می بینید؟

پاسخ:به نظر من هنوز جایگاه رسانه ها درکل، و جایگاه رسانه های چاپی بطور خاص در بامیان خالی است. بامیان با آنهمه نام بلند که در تاریخ دارد و روزگاری  وصل کننده  تمدن شرق وغرب و مرکز علم و هنر بوده، امروز  یکی از فقیر ترین ولایتهای افغانستان است، مردم بامیان مانند سایر مردم کشور هنوزهم مشکل نان دارند، دغدغه زنده گی شانرا پیدا نمودن یک وقت غذای  بخور و نمیر تشکیل میدهد. وقتی وضعیت مردم چنین باشد بدون شک در چنین جامعه کمتر به مسائل فرهنگی و ادبی توجه می شود، از طرف دیگر چاپ یک نشریه فرهنگی، ادبی و اجتماعی، نیازمند به برق، مرکز تحقیق، کتابخانه های بزرگ، مرکز چاپ، وسایل ارتباط جمعی مانند انترنت و ...دارد که موارد ذکر شده  در بامیان به ندرت در دسترس قرار می گیرد.

کار رسانه یی در بامیان به مراتب مشکل تر از کابل است.زیرا موجودیت برق، چاپ خانه ها،وسایل حمل و نقل، آدرس نسبتاً مشخص دفتر نهادهای مدنی،احزاب سیاسی،اداره های دولتی و شوراهای اجتماعی  کار را در کابل آسانتر می سازد.

در کابل به آسانی می توانی خبر تند را به نشر برسانی، کاریکاتور وزیر و رئیس دولت را رسم نمایی ، اما در بامیان اگر چنین کاری را بکنی با واکنشهای  روبرو خواهی شد.

از طرف دیگر رسانه های چاپی نیازمند مخاطبین باسواد و چیز فهم می باشد.از اینکه سطح سواد در بامیان پائین است بناً نویسنده باید بسیار تلاش کند تا ساده نویسی را پیش گرفته و از نوشته های که دارای پیچیده گی های معنایی و منطقی باشد پرهیز کند. نوشته های ادبی، فنی و تخصصی کمتر خواننده جدی دارد، کوچکترین اشتباه در رابطه به مسائل دینی و مذهبی را مردم بامیان  نمی بخشند.

5 سال قبل قانون رسانه ها طوری بود که  وقتی نشریۀ را راجستر می کردی باید آن نشریه در کنار نام و آدرس مشخص یک "لوگو" یا تصویر و مهر خاص نیز میداشت تا از دیگر نشریه هامتفاوت می بود. ما در نشریه اندیشه؛ از اینکه در بامیان به نشر می رسید عکس بت بامیان را انتخاب کردیم. به زودی متوجه شدیم که مردم به شدت با این عکس بت واکنش نشان میدهد و بخاطر آن عکس، نشریه را پاره پاره می کنند، با متوجه شدن این موضوع ما  نشریه را تغییر شکل دادیم.

اما از آنجایکه رسانه چاپی  کمتر در دسترس مردم بامیان قرار میگیرد، تاثیرگذاری آن بسیار زیاد است.مردم به حرفهای که در رادیو و تلویزیون گفته می شود توجه چندانی ندارد، اگرمقاله و  تحلیلی در نشریۀ چاپ شود مردم آنرا قریب به واقعیت دانسته و توجه شان چندین برابر می شوند.

ما وقتی مقالۀ را در نشریه اندیشه به نشر می رساندیم به زودی متوجه می شدیم که توجه مسؤلین را به خود جلب نموده آن نظریه های که در آن مقاله بود  در بین مردم جا افتاده و سخنرانان آنرا در حسینیه ها و مساجد تکرار میکنند و دهن به دهن انتقال می یابد.

پرسش:از نشریه اندیشه یاد آوری کردید، گفته می توانید که دلیل متوقف شدن آن چه بوده و آیا تصمیم دارید دوباره آنرا به نشر برسانید؟

نشریه اندیشه یک نشریه بسیار موفق بود، با پنج سال فعالیت خود در بین مردم جایگاه خوبی را کسب نمود و در این مدت موافقان و مخالفان زیاد پیداکرد.خواننده گان آن تا سرحد رسیده بود که در این اواخر از فروش آن به سادگی مصارف آنرا تامین میکرد.از اینکه مدیر مسؤل آن برای ادامه تحصیل به کشور هندوستان سفر نمود مدتی است متوقف شده است.صاحب امتیاز اندیشه آقای مدبرنیز برای یک سفر کوتاه مدت به آمریکا رفته بود، در این اواخر برگشته ممکن در آینده نزدیک دوباره کارش شروع شود.

پرسش: به نظر شما دلیل موفقیت نشریه اندیشه در چه بود؟

پاسخ:  شاید یگانه موفقیت نشریه اندیشه در آن بود که اکثر کارمندان آن اشخاص باسواد و تحصیل کرده بودند و در کنار آن "اندیشه" از معیارهای ادبیات معاصر پیروی می کرد.  وهمچنان  در نگارش مطالب از کوتاه نویسی استفاده می نمود ،نوشتارسلیس و روان،فاقد پیچیدگی منطقی و معنای داشت،رعایت اصول نگارش و نقطه گذاری،خلاصه نویسی ویژگی های زبانی اندیشه را تشکیل میداد،و از طرف دیگر سلیقه ها و استعدادهای تمام خوانندگان خود را در نظر می گیرفت؛یعنی هم طنز داشت و هم خبر،هم گزارش داشت وهم مقاله ومصاحبه و گفتگو.

پرسش:گفته می شود که همان مجموعۀ که نشریه اندیشه را چاپ می کردند در به قدرت رساندن  داکتر سرابی در بامیان نقش عمده را داشته و به هواداری وی تظاهرات نمودند و به سرکها ریختند اما با آمدن شان بزودی در مقابل شان قرار گرفتند دلیل این کار چه بود؟

پاسخ:  با آنکه بنده به نماینگی از آن مجموعه که شما از آن  یاد آوری کردید سخن گفته نمی توانم اما با آنهم من با یک قسمت از سخنانتان  موافقم که همان مجموعه ، در آمدن داکتر سرابی به  بامیان منحیث والی کمک کرد، اما عامل اصلی والی شدن  داکتر سرابی  در بامیان نبودند. به چه معنی؟ یعنی آن مجموعه زمانی تظاهرات کردند که رادیو و تلویزیون ملی اعلان نمود که داکتر سرابی در بامیان والی مقرر گریده، در همین وقت یک گروپ اشخاص به نام بامیانی بر ضد این کار تظاهرات کردند. اما اکثر شان از بامیان نبودند. از اینکه مردم بامیان تا آنوقت منحیث یک مردم قانون پذیر وهمکار دولت به جامعه جهانی معرفی بود، ما نخواستیم تا مردم ما یک مردم متمرد، قانون شکن و آشوبگر معرفی شوند.از طرف دیگر تصور همه این بود که داکتر سرابی از اینکه یک دوره وزارت را گذرانده و شناخت خوبی از جامعه جهانی دارد و اولین والی زن در افغانستان است، می تواند کارهای زیادی را انجام دهد.

ما تظاهرات مسالمت آمیزی را انجام دادیم.اما بعداً بعضی از اشخاص تبلیغات ناروایی را در مقابل ما انجام دادند که ما شعار داده ایم که سرک سنگی نمی خواهیم ، والی یکاولنگی نمی خواهیم، شاروال چنین نمی خواهیم و ... در حالیکه" سی دي" های آن موجود است هیچگاهی چنین حرفهای در آنجا گفته نشده بود.

وقتی داکتر سرابی به کار آغاز کرد از اینکه ما دنبال نقشی در اداره های دولتی نبودیم و تظاهرات ما نیز در مقابل کدام امتیاز نبود،  نخواستیم تا در اطراف والی  باقی بمانیم.مدتی که گذشت ما مصاحبۀ با معاون ولایت جناب فهیمی داشتیم که وی در سخنانش گفته بود" از اینکه در بامیان کاری را انجام داده نتوانستم شرمنده ام و ازتمام مردم بامیان معذرت می خواهم" همین سخنان سبب ایجاد فاصله بین معاون و والی صاحب گردید،  بسیاری ها به شمول مقام ولایت فکر کردند که مجموعه ما همین فاصله را ایجاد کرده، بعد از آن، در هر شماره ما مصاحبۀ داشتیم با وکلای بامیان؛ آنها نیز به شدت از کم کاریهای ولایت بامیان شکایت داشتند. ما منحیث یک ارگان بی طرف طبق قانون رسانه ها آنرا به نشرمی رساندیم.من مقالۀ تحقیقی داشتم تحت عنوان"بامیان از سلطنت شیران تا حکومت زنان" که شیران در آنجا مراد از همان سلسلۀ سلطنتی بود که در بامیان در سالهای1330  حکمروایی می کردند،  نه اینکه یک دوره را ما شیر و قوی بدانیم و حکومت فعلی را زن  و ضعیف.هدف از نشر آنگونه مقالات و یادآوری و تجلیل مقام شامخ گذشتگان فرهیخته  زیستن در گذشته و افتادن در دام افتخارات و شکوفایی دیروز و غفلت از خود و امروز نبود و نیست، بلکه هدف از آن، رساندن این پرسش اساسی و تأمل بنیادی است که ما نه تنها دارای گذشتۀ زرین  و درخشان هستیم بلکه از لحاظ استعداد ذاتی، توانایی فکری، روحی و جسمی می توانیم برای جهان تولید فکر و اندیشه نماییم و در چرخۀ فکری، علمی و تمدنی جهان، مهرۀ کارآمد و شاخص باشیم، چنانکه بوده ایم.

 مردم بامیان انتظار داشت که دولت و جامعه جهانی باید مردم مناطق مرکزی مخصوصا بامیان را فراموش نکند و به  این مردم نباید منحیث انسانهای درجه دوم و سوم نگرسته شود، اینکه در بامیان صلح وجود دارد؛ تریاک کشت نمی شود؛ مردم همکار طالبان و القاعده نستند باید یک امتیاز برای ولایت بامیان باشد. وقتی چنین نشد ما به انتقاد و پشنهادهای خود ادامه دادیم. تمام این مسائل سبب شد که یک مقدار روابط ما به سردی بکشد.اما هیچ گاهی ما در مقابل والی بامیان قرار نگرفتیم. درست است که اولین منتقد اداره بامیان بودیم اما هیچگاهی با دیگر منتقدین اداره بامیان همسو هم نشدیم. بسیاری از منتقدین بامیان  ضعف ها را برجسته می کرد و هدف برکناری و جایگزینی داشت، اما ما، ضعف هارا برجسته می ساختیم تا آن ضعف ها برطرف و رفع گردد.کوتاه سخن اینکه ما نه جزء کسانی بودیم که داکتر سرابی را والی مقرر کردیم و نه در صدد برکناری و جایگزنی وی هستیم، آنهایکه به دنبال نقش در اداره های بامیان بودند و هستند به همه معلوم است و ضرورت به ذکر نامشان نمی بینم.

پرسش: با کدام یک از مقامات و شخصیت های سیاسی کشور نزدیکتر هستی؟

من با شخصیت های سیاسی کمتر روابط دارم، بلکه بیشتر روابطم با فرهنگیان است. اما با آنهم تا آنجایکه شرایط کاری ام ایجاب می کند با همه نهادهای اجتماعی، مدنی و احزاب سیاسی روابطم خوب است.

نظر تان در رابطه  به نشریه "نشر دانش" چگونه است؟

پاسخ: هنوز قضاوت در این باره  شاید خیلی زود باشد، بعد از نشر چند شماره می شود خوبتر نکات مثبت و منفی آنرا بر شمرد.

 از اینکه آنرا بشکل گاهنامه راجستر کرده اید، شاید در ابتدای کار،  امیدچندانی به نشر زودهنگام آن نداشتید امیدوارم بتوانید ادامه بدهید. گاهنامه "نشر دانش"، در مدت کوتاهی توانسته مخاطبان اصلی خود را در بین انبوه  مردم پیدا نماید شکل و دیزاین خوبی دارد، مقاله های که تاهنوز به نشر رسیده، رضایت بخش است، در کنار این نکات مثبت،  اغلاط طبعاتی و تایپی، املایی و انشایی نیز در کنار مثبت اندیشی های یک جانبه و زیرکانه در  نشریه تان دیده می شود که توجه بیشتر گردانندگان و ویراستاران را ایجاب می کند.

بامیان زیباست

 

فصل خزان در بامیان

هم اکنو در شهر زیبایی بامیان هستم.

فصل خزان است و برگ زرد درختان در حال ریختن؛ هوا از طرف صبح و شام کمی سردی میکند.

دولت افغانستان به بهانه ای آنفولانزای خوکی تمام دانشگاه های کشور را تا ماه حوت تعطیل نمود.

بنده برای مدتی کوتاهی در بامیان خواهم بود.در کنار دید و بازدید از دوستان و آشنایان افسانه جمع آوری خواهم کرِد.

از اینکه دسترسی به انترنت در بامیان مشکل و سرعت آن نیز ضعیف می باشد شاید نتوانم مثل همیشه با شما در تماس باشم.

اما وعده می دهم که آنچه را در بامیان می بینم و می شنوم به شما دوستان بنویسم.

فراخوان افسان نویسی

 

فراخوان افسانه نویسی

 

پایان نامه تحصیلی (منوگراف) خود را جمع آوری افسانه های  بامیان انتخاب نموده ام.

در این راه به یاری سبز تان نیازمندم. و از تمام نویسندگان و علاقه مندان فرهنگ و ادب کشور تقاضا مندم تا اگر افسانه و قصۀ را میداند که تا هنوز به قید کتابت نیامده، به ایمل آدرس بنده ارسال نماید، تا با ذکر منبع و حفظ امانت داری به نشر برسد.

اما چرا افسانه؟ 

افسانه، پدیده ای تاثیر گذار و پر اهمیت که در کشور ما همیشه به عنوان یک سرگرمی کودکانه، بی اهمیت و منفی از آن یاد می شود، در اکثر کشورهای دنیا پدیده ای تاثیر گذار، انسان ساز و پرمخاطب است.

افسانه ها، عمری به قدمت عمر انسان دارند. از هنگامی که انسان ها قدرت کار و تفکر پیدا کردند، توضیح و تفسیر طبیعت و جامعه را نیز آغاز نمودند و این مقوله را در قالب اسطوره، نقاشی، پیکر تراشی، رقص و .. . نسل اندر نسل به یکدیگر منتقل ساختند و می سازند.

 افسانه ها، انسان را روانه جهانی خیالی می کنند و ذهن او را به کشف تازگی ها وامی دارند، همچنین ابعاد انسانی را در کودکان گسترش داده و آنان را به فطرت حقیقی خود نزدیک تر می کنند.

قصه ها و افسانه ها از سرزمینی به سرزمین دیگر می روند و در هرجا و میان هرقومی دگرگون می شوند و با نیازهای فرهنگی آن قوم و قبیله هماهنگ و با پسند و سلیقه آنان روایت می شوند.در این سیر و سفر، گاه افسانه ها به هم می پیوندند و یکی می شوند، گاه از هم جدا شده، اجزای یک افسانه با افسانه های دیگر می آمیزند و رنگ و آهنگی نو می یابند.قصه ها و افسانه ها را مردم می سازند و می پردازند و هم آنان هستند که گاه با نام قصه گو و افسانه سرا در هرگوشه جهان، افسانه های پیشینیان را با روایتی نو صیقل می دهند تا آن را با دگرگونی هایی که در جهان روی می دهد، هماهنگ کنند.قصه گویانی که اگرچه به باور بعضی در دنیای صنعتی و پرشتاب امروز، جایی ندارند، اما کودکان هنوز هم نوای دلنشین آنان و دنیای خیال انگیز قصه ها را از خاطر نبرده اند، چرا که به باور اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده کودک و نوجوان، افسانه، بهترین و قصه خوانی مناسب ترین راه و شیوه ای است که می تواند همه قشرهای جامعه و به ویژه بچه ها را به فضایی خیالی برده و آنها را از روزمرگی ها و دلمردگی ها برهاند.

با آنکه امروز افسانه های افغانستان، کارکردهای اجتماعی و فرهنگی خود را تاحد زیادی، به ویژه در جوامع شهری از دست داده اند و یکی از دلایل اصلی آن، به پدیدآمدن رقیبان قدرتمندی برای این گونه هنرهای قومی چون سینما، پویانمایی و… برمی گردد و یکی از راه حل های اساسی برای حفظ این گونه هنرهای محلی و شفاهی، تبدیل این گونه ها به ژانرهای ادبی و هنری و با زبان معاصر است، همچنان که بازنویسی افسانه های عامیانه برای کودکان و نوجوانان و تبدیل افسانه های محلی اقوام مختلف ایرانی به فیلم یا انیمیشن، از دیگر روش های مؤثر برای پاسداری از افسانه ها و ادبیات عامیانه است تا آنجا که امروز بسیاری از شخصیت های فیلم ها و داستان های غربی، قهرمانان افسانه های قدیمی هستند که امروزی شده اند.

کودکان با شنیدن و فکر کردن به افسانه هایی که برای آنها خوانده یا تعریف می شود می توانند با اشیا، حیوانات، موقعیت ها، زمان ها و مکان های مختلف آشنا شوند؛همچنین داستان ها، قدرت تمرکز و دقت خوانندگان را افزایش داده و به رشد عاطفی و کلامی آنان یاری می رسانند، علاوه بر این افسانه ها به تخیل کودکان پروبال داده و به او کمک می کنند تا با منطق و درک خاص خود به کشف و شناخت دنیا بپردازند و از این روست که انیشتین می گوید:من ریاضی را از داستایوسکی آموختم.

افسانه ها، انسان را روانه جهانی خیالی می کنند و ذهن او را به کشف تازگی ها وامی دارند، همچنین ابعاد انسانی را در کودکان گسترش داده و آنان را به فطرت حقیقی خود نزدیک تر می کنند اگر افسانه هاخوب و پرکشش باشند، همیشه جایگاه خاص خود را حفظ می کنند، برای مثال هنوز هم داستان های هری پاتر به چاپ های پیاپی می رسد و این بیانگر علاقه کودکان به افسانه است. اگرچه در شرایط امروز و با وجود امکانات گسترده ارتباطی، افسانه نوشتن برای کودکان مشکل تر شده و کسانی می توانند موفق عمل کنند که طرحی نو داشته باشند و داستان های جذاب و خواندنی بنویسند و به زمینه هایی بپردازند که کمتر به آن پرداخته شده و مورد علاقه بچه هاست.

به راستی کاستی های کارمان کجاست؟چرا ما افغانها نتوانسته ایم فرهنگ غنی خود را آن گونه که باید و شاید، نه به جهانیان که به کودکان خود بشناسانیم ؟ اگر کودکان امروز، مخاطب فیلم، سی دی و بازی های رایانه ای هستند، چرا ساعت ها به انتظار می نشینند تا ترجمه تازه هری پاتر را تهیه کرده و با ذوق و شوق بخوانند؟ و هزاران چرای دیگر که پاسخ به آن عزمی ملی را می طلبد.

 

آنفولانزای خوکی بهانه یا واقعیت؟

 

آنفولانزای خوکی بهانۀ انتخاباتی یا واقعیت جدی؟

دولت افغانستان در کشور حالت اضطراری صحی اعلان نموده ودلیل این حالت اضطراری شیوع مریضی آنفولانزای خوکی عنوان گردیده است.

بخوانید

در خبرنامۀ که منتشر گردیده آمده است: تمام مکاتب، دانشگاه ها، کودکستانها و مراکز ورزشی برای سه هفته تعطیل می باشد. و گفته شده است دراین مدت از هر نوع تجمع خود داری صورت بگیرد.

اعلان حالت اضطراری صحی در این وقت  به نظر بنده بیشتر یک کار سیاسی و بهانۀ است تا توجه مردم از انتخابات به سوی این مریضی جلب شود و از اجتماعات، تظاهرات و گردهمایی ها خود داری نمایند.

این تعطیلی سه هفته یی شاید سبب شود که امتحانات دانشگاه ها در ماه حمل برگزار شود این امر برای آن عده از محصلین که در شرف فارغ شدن است ضرر زیاد می رساند.

روزنامه 8صبح به بامیان رسید

 

روزنامه 8صبح به بامیان رسید

۸صبح روزنامه وزینی است که تا کنون در شهرهای کابل،مزارشریف،ننگرهار و هرات چاپ همزمان داشته و به تاریخ ۹ عقرب به بامیان نیز رسید.

این روزنامه امروز در صفحه نخست خود نوشته است"۸صبح از امروز در ولایت بامیان به دسترس علاقه مندان قرار می گیرد. ولایت بامیان با نام و آوازه بلند تاریخی که دارد، از دیر باز در محرومیت قرار داشته است. روزنام ۸صبح سعی می کند سهمی رادر بازتاب صدای مردم به دولت و جامعه جهانی و اطلاع رسانی به مردم آن دیار ایفا نماید. امید است که هموطنان ما در بامیان با ارایه دیدگاه و نوشته هی خود در غنامندی ۸صبح کمک نمایند".

۸صبح از محدود و معدود نشریه های است که بی طرفی نسبی خود را در رابطه به قضایای افغانستان حفظ کرده و در مدت کوتاهی توانسته علاقه مندان زیادی را بسوی خود جلب نماید.

گفتگو با قوماندان عمومی ناتو

 

گفتگو با قوماندان عمومی ناتو

قبل از خواندن متن ذیل باید خاطرنشان نمایم که دانشجویان تصمیم گرفته است که نتیجه ای گفتگو با قوماندان ناتو را طی یک کنفرانس خبری در "ادیتوریم" دانشگاه کابل بیان بکند، بناً قبل از کنفرانس خبری بروز هرنوع خبر را در این مورد ممنوع قرار داده بنده نیز از شرح جزئیات این ملاقات تا بعد از کنفرانس معذور استم و فقط به طور خلاصه به گوشه های از این ملاقات اشاره خواهم داشت.

ساعت یک  روز شنبه پس از گذشتن از  چندین  تلاشی(بازرسی) به دروازه ورودی   پایگاه عمومی نیروهای ناتو در بگرام رسیدیم.بازرسهای خارجی گاهی چنان با وسواس و جدیت کارش را انجام میداد که فکر می کردی زندانیان  هستیم که دارد ما را به زندان می برند.

در هنگام بازرسی  هیچ چیزی برای ما نگذاشتند از سوزن به بالا تا موبایل، قلم و...

در طول راه دروازه پایگاه ــ سالون ملاقات، سه تن از دوستانم را دیدم که به یکدیگر به زبان پشتو می گفتند: « دا یو چل ؤ مونژ ته په زندان اچوی» یعنی ملاقات یک بهانه بوده ما را زندانی می کند.

بعد از رسیدن به سالون انتظار دقایق نگذشته بود که قوماندان با لباس نظامی نه، بلکه با "کت شلوار" و نکتایی حاضر گردید. با آنکه کوشش می کرد تا خیلی خود را خودمانی و صمیمی نشان بدهد اما تکبر و  بلندپروازی به خوبی در چهره اش دیده می شد.

صورت جلسه قبلا ساخته شده بود. در رابطه به  اینکه چه کسی صحبت بکند و چی بگوید نیز بحث صورت گرفته بود. اما یک عده از برادرها ـــ ذکر نام محفوظ ـــ  هرگز به وعده وفا نکردند و بیشتر بجایی مطرح کردن مسائل ملی و کشوری به مشکلات منطقوی و ولایتی اشاره داشتند و هی از تلاشی های خود سر، فرهنگ افغانی ،  و حتی نداشتن آب آشامیدنی و کتاب درسی؟! شکایت می کردند.

من نیز یکی از صحبت کنندگان بودم و در رابطه به شفافیت انتخابات، تامین امنیت، انتقال طالبان توسط چرخبالها،

احترام به مقدسات وفرهنگ مردم، صحبت نمودم .

در سخنان قوماندان گپ تازۀ وجود نداشت؛ فقط  آتش زدن قرآن عظیم الشان توسط نیروهای آمریکایی را  رد نمود، و چندین بار تکرار کرد که آمدن شان در افغانستان براساس فیصله ملل متحد است و با لشکر کشی واشغال نیروهای شوروی وقت و دیگران متفاوت است.

و یک انتقاد از تمام مردم افغانستان مخصوصاً دانشجویان داشت، که انتقادش خیلی منطقی هم به نظر می رسید.آن اینکه چرا مردم وقتیکه طالبان انتحار می کنند و مساجد و مکاتب را به آتش می زنند و در حمله شان قرآن  و کتاب در کام آتش فرو می رود و خاکستر می شوند، هیچ عکس العمل نشان نمی دهند در حالیکه در مورد نیروهای بین المللی اگر کوچکترین شایعه ی پخش گردد جدی می گیرند.

مجلس بیشتر شکل یک ضیافت و مهمانی را داشت.با آنکه ساعت از یک گذشته بود اما غذا آوردند، از اینکه غذایشان خارجی بود، محصلین ریش دار و مذهبی میل نکردند و فقط به مَیوه هاحمله آور شدند و به اصطلاح عام مَیوه هایشان " برگ به بز نرسید".

جزئیات بیشتر خبر را تا بعد از کنفرانس خبری منتظر باشید.

 

امتحان کانکور در بامیان

برگزاری امتحان کانکور در بامیان

در حوزه بامیان از ۱۸۳۹ تن از فارغین صنف دوازدهم ولایات بامایان و دایکندی  امتحان کانکور اخذ گردید.

دوکتورعبدالرحیم حسینیان مشاورومعین بازسازی وزارت تحصیلات عالی و رییس حوزه امتحانات کانکوردربامیان در روز اول این امتحان  (پنج شنبه)  به نشریه تفاهم گفت که 1839 تن ازدو ولایت بامیان ودایکندی ثبت نام کرده اند که نصف شان امروز نصف شان فردا امتحان می دهند.
گفته می شود بیشتراز30 درصد این شاگردان را دختران به خود اختصاص داده است .

قابل ذکر است که در سال جاری نیز فضای امتحان  مانند سال قبل  بوده است، و در ایجاد این زمینه طبیعت بیشتر همکار بوده( باد شدید واقع شده که صدای شاگردان تشخیص نمی شده)

قرار ملاقات با قوماندان ناتو

 

قرار ملاقات با قوماندان ناتو

چند دقیقه قبل اطلاع یافتم که قوماندان ناتو می خواهد با چند تن از دانشجویان دانشگاه کابل گفتگو نماید، شاید دلیل این گفتگو دلجویی از محصلین برای ادامه ندادن به تظاهرات باشد.هر دانشکده نماینده های خود را تعیین نموده و رییس دانشکده زبان و ادبیات بنده را منحیث نماینده انتخاب  کرده است.

هنوز وقت مشخص آن برایم معلوم نیست،احتمالاً در روز شنبه خواهد بود.

اگر خوانندگان وبلاگ سوال خاصی داشته باشند که فکر می کند پرسیدن و مطرح کردن آن مهم است، در بخش نظر بگذارند تا از وی پرسیده شود.

تظاهرات دانشجویان به خشونت کشیده شد

 

تظاهرات دانشجویان به خشونت کشیده شد

تظاهرات که دیروز از لیلیه(خوابگاه) دانشگاه مرکزی کابل شروع گریده بود بعد از آن به خشونت کشیده شد که بعضی از دانشجویان خواستند تا وارد ساختمان پارلمان شوند.

در زد و خوردهای پولیس و دانشجویان معترض دیروز سه دانشجو زخم سطحی برداشتند  چهارتن بازداشت گردیدند.

شبی قبل دانشجویان در مسجد لیلیه در رابطه به دست آورد این مظاهره و نتیجه آن صحبت نمودند.بنده به حاضرین گفتم که کارشما در چندین جا غیر قانونی بود، اول اینکه اجازه ی مظاهرۀ آرام را از پولیس گرفته بودید آنهم در مکان مشخص (مقابل خوابگاه)، اما بعداً بدون هماهنگی نیروهای امنیتی بصورت وحشیانه بطرف پارلمان حرکت نمودید.

دوم : به کمک پولیس دروازه  دانشگاه رابستید.

سوم:ماده های را که ما جمعاً در قطعنامه آورده بودیم، در طول راه تبدیل نمودید.

چهارم اینکه: خواستید با زور وارد ساختمان پارلمان شوید و بااین کار خود آبروی تمام دانشجوایان بردید.

دانشجویان دیگر نیز انتقادهای داشتند و ازجمله می گفتند که این قطعنامه را طالبان ساخته و روان کرده و این مظاهره سیاسی شده و ...

سخن تازه اینکه صبح امروز بازهم بعضی از محصلین دانشگاه کابل می خواستند تا دست به مظاهر بزنند و دروازه دانشگاه را ببندند اما خوشبختانه با مخالفت شدید نیروهای امنیتی قرار گرفت و به تعداد ۲۰ تن شان بازداشت و بیشتر از ۱۰ تن آنها زخم برداشت و درنهایت دروازه دانشگاه باز و دانشجویان واستادان به داخل صنف رفتند.

دامنه این تظاهرات به گوشه های شهر از جمله ناحیه هفت، تخنیک ثانوی، تخنیکم و ... کشیده شد و گزارشهای از تیر اندازی پولیس و شکسته شدن چندین شیشه دکان و موتر نیز رسیده است.

هنوز وضعیت در حال اولی برنگشته و کابل حالت عادی ندارد.

 

شعار های طالبان از زبان دانشجویان

 

شعار های طالبان از زبان دانشجویان

"مرگ بر دموکراسی"، " مرگ بر آمریکا"، مرگ بر سازمان ملل "،"مرگ بر مداخله گران"،"مرگ بر اشغال گران"، "مرگ بر صلیبیون"  شعارهای بود که امروز یک شنبه توسط دانشجویان دانشگاه کابل سر داده می شد.

دانشجویان خشمگین شبی پیش در مسجد لیلیه (خابگاه)جمع شدند و از به آتش زدن قرآن عظیم الشان توسط نیروهای آمریکایی صحبت می کردند.

تصمیم بر این شد تا در اعتراض به این کار نیروهای آمریکایی تظاهراتی راه اندازی گردد.

وقتی مشوره و نظرخواهی در مورد قطعنامه شروع گردید، دوستان که از ولایات جنوبی و یا بهتر است بگویم از ولایات پشتون نشین بودند؛ شعار های بسیار تندی را پشنهاد کردند که از جمله آنها مرگ بر دموکراسی و مرگ بر سازمان ملل بودند.

بنده نظر دادم که مرگ بر دموکراسی و مرگ بر سازمان ملل هیچ توجیهی ندارد و این سخنان از زبان یک دانشجو خیلی نابجا، مضحک و غیر منطقی است.درست است که وضعیت موجود افغانستان  مناسب و دلخواه نیست اما این نمایانگر تطبیق دموکراسی واقعی نمی باشد،  سازمان ملل نیز متشکیل از چندین کشور است که در آن کشورهای اسلامی نیز سهم دارندو صلیبی خواندن تمام نیروهای جامعه جهانی نیز درست نمی باشد

اما سخنان من و امثال من در محضر یک مُشت انسانهای احساساتی و عقدیی ظاهراً شنونده نداشت و قطعنامه به همان شکل ساخته شد.

صبح امروز محصلین از لیله بیرون شدند، بعد از بستن دروازه دانشگاه و اجازه ندادن استادان و دانشجویان به داخل دانشگاه ــ که خود غیر قانونی است ـــ به تظاهرات خود ادامه دادند و بطرف پارلمان حرکت کردند.

گفته می شد که در راه اندازی این تظاهرات دولت نقش داشته و برای زیر فشار آوردن خارجی ها این کار را کرده است. این گمانه زنی زمانی بیشتر گردید که نیروهای پولیس محصلین را به درسهایشان  نمی گذاشتد و تمام راه ها را بسته نموده بودند به جز راه مظاهره!.از طرف دیگر در طول راه بین دانشگاه ــ پارلمان، شخصی می آید با موتر شیشه سیاه، بعد از یک سلسله گفتگو با بعضی نماینده های محصلین، شعار مرگ بر سازمان ملل حذف و به جای آن ماده ی در قطعنامه علاوه می شود که ما خواهان خروج بدون و قید وشرط نیروهای خارجی هستیم.

و شعارهای مرگ بر مداخله گران و مرگ بر آمریکا بیشتر داده می شد تا شعار زنده باد اسلام و زنده باد قرآن.

سال قبل وقتی محصلین بخاطر کلمه دانشگاه و پوهنتون مظاهره کردند و می خواستند تا در وازه دانشگاه را ببندند با مخالفت شدید پولیس و نیروهای امنیتی قرار گرفت در حالیکه در این تظاهرات دروازه های دانشگاه از سوی پولیس بسته شده بود.

در آخرین ساعات مظاهره جمعی از برادران تاجیک مظاهره را ترک نمودند و دلیل آنرا سیاسی شدن این مظاهره عنوان می کردند.