فلسفه نوروز و نو روز از دیدگاه اسلام

فلسفه نوروز و رابطه آن با اسلام

دوستان عزیز و خوانندگان وبلاگ بامیان پرس! ابتدا فرارسیدن سال جدید را برایتان تبریک گفته امیدوارم همه تان سال خوب و خوشی را داشته باشید.

طوریکه میدانید در این اواخر بعضی از علمای دینی فتوای را داده است که نوروز با اسلام مغایرت دارد.

بر اساس گزارش رادیوآزادی: در گردهمایی عده ازعلمای دینی، قطعنامه ای نیز قرائت شد که در بخشی از آن چنین آمده است :نوروز از جمله روزهایی است که در دوران جاهلیت خصوصا آتش پرستان یعنی مشرکین فارس از آن تجلیل می کردند و در آن روز دست به آتش افروزی می زدند و آن را مورد پرستش قرار می دادند.

با آنکه این نوشته، در مقابل فتوای که از آن ذکر شد نمی باشد، زیرا سال گذشته در مسابقه مقاله نویسی که در رابطه به نوروز  در دانشگاه کابل برگزار شده بود نوشته بودم  و اگر این مقاله را در مقابل آن فتوا در نظر هم بگیریم به همان اندازه بی فایده است که فتوای شورای علما می باشد.

قابل ذکر است که در این مقاله هرجایکه ذکر از ایران رفته مراد از ایران تاریخی است نه ایران امروزی.

بجای مقدمه:بهار, فرصتى است, براى تإمل در راز آفرينش و انديشيدن در شإن و جايگاه بهار از نظرگاه دين. در كشور ما نوروز را جشن مى گيرند, و حضور سبز بهار را به همديگر تبريك مى گويند, آيا چنين روزى از نظر اسلام, عيد است؟ و رفتار مسلمانان در اين روز, چگونه بايد باشد؟
در اين فرصت برآنيم تا به بازبينى اين موضوع بپردازيم, و زواياى آن را از نگاه اسلام و امامان معصوم(ع) مورد بحث قرار دهيم.

چرا نوروز در اولين روز فصل بهار است؟

در پـاسخ به اين پرسش، مرحوم استاد محيط طباطبايـي گفتـه است، بايد دانست طول مدتي كه آفتـاب يك دور حــركت انتقالي خود را به دور زمين انجام مي دهد 365 و 5 ساعت و 48 دقيقه و يك ثانيه است و اين كسـر به مـرور زمان از قديـم به اين طرف مقدار آن در محاسبه تغيير پيدا كرده و هـر چـه جلوتـر آمـــده دقيقـتر شده است.

در زمانهاي قديم مثلا در دوره ساساني اين كسر را 6 ساعت تمام حساب مي آوردند.

بنابراين در هر چهار سال متوالي جمـــع اين كسرهاي ساليانه به يك روز مي رسيد براي اين كه آغاز سال از آن موقع طبيعي يعني اول تابستان كه منسوب به زرتشت بــود، تـجاوز نـكند، به جاي آن كه هر چهـار سال يك روز بـه سـال چهارم، مثل اين ايام بيفزايند، و آن را كبيسه كنند، هر 120 ســال از جمع اين ربعها يك ماه درست مي كردند و به آن سال اضافه مي كردند و آن را سال كبيسه مي گفتند. بنابراين در هـر 120 سـال از اول تـابسـتان تـا اول بـرج جوزا تغيير مكان پيدا مي كرد و در سال صد و بيستم دوباره بر مي گشت به جاي خودش. بعد از سلطنت يزد گرد و انقراض دولت ساساني، ديگر كـسي اين حساب كبيسه را نگاه نداشت در نتيجه نوروز هر 120 ســـال يك ماه جلو افتاد. تا اوايل سلطنت محمود غزنوي، اوّل فـــروردين با اوّل بــرج حمل منطبق شد و نـوروز از جـاي قـديم خــود كـه اول تابستان باشد، به اوّل حمل منطبق شد. به اين ترتيب جديد سبب ابداع وضع تازه اي در تاريــخ وقت شمار مي شد. اوّل سال را از آغاز بهار يا اعتدال ربيع به حســاب آوردند و پنـج روز به پنـجه دزديده يا خمسة مسـتـرقـه را بر آخـر اسفنـد افزودنـد. بايـد به ياد داشت كـه راه محاسبـة سال و مــاه پارسي مـانند مصري بر حسـاب ماهـي 30 روز در دوازده مـاه و پنــج روز اضافه در آخر ماه دوازدهم بود .

نوروز در فرهنگ اسلام:

مـقارن ظـهور اسـلام در ايـران رفته رفته بسياري از آداب و سنن خـرافي ايران قبل از اسلـام مثل عقيـدة 9 هـزار سـالة اهـورامـزدا و اهريمن، منع دفن مردگان، منع استحمام در آب گرم، آسماني نژاد پادشاهان و ... از بين رفت، ولي نوروز اين جشن ملّي و باستاني ايرانيان با اندك تغييرات و حذف جنبـه هـاي منـفي و خـرافي آن رنگ اسلامي گرفت و سبـب شد اسلام و ايـران به يكديگر نزديكتر شوند ، حتي پيشوايان ديني و مذهبي نيز آراستند . زنـده ياد دكتر علي شريعتي در اين باره مي گويد:
" اسلام كه همة رنگهاي قوميت را زدود و سنتها را دگـرگون كرد، نوروز را جلاي بـيشتري داد، شــيرازه بـست و آن را با پـشتوانه اي استوار از خطر زوال در دوران مسـلماني ايـرانيان مـصون داشت... نوروز كه با جان مليـت زنـده بـود، روح مـذهب نيز گـرفت. سـنت ملـي و نژادي، با ايـمان مذهبي و عشق نيرومنـد تـازه اي كــه در دلـهاي مردم اين سـرزميـن بـرپا شـده بـود پــيوند خورد و محكم و مقدس شد."

اسلام براي هدايت ديگر اقـوام، هيچگاه بـا آداب و رسـوم آنـان بخورد خصمانه نكـرد. بـلكـه اسلـام بـا شـعـار: "فبـشر عـباد الذين يستمعون القول فيتبعون احـسنـه" به آداب و رســوم و سخـنـها و عقايد نژادهاي مختلف نگريست و به گزينش آداب و رسوم آنها پرداخـت و در اين ميـان بـسيـاري آداب و سنـن پسنـديده نـوروز ايرانيان را پذيرفته.

نوروز, پيش از اسلام

پيش از اسلام, نخستين روز بهار را عيد و جشن ملى به شمار مى‌آوردند و از آن به ((عيد باستانى)) ياد مى كردند.
به عقيده بعضى نخستين كسى كه از ((نوروز)) تجليل كرد, و آن روز را عيد ملى شمرد, جمشيد بود.(1) جمشيد بر سراسر جهان تسلط يافت, و سرزمين ايران را آباد كرد, و اسباب كارها و امور, در نوروز براى او تكميل و موزون گرديد, از اين رو اين روز, آغاز سال عجم گرديد.(2)
جمشيد پسر تهمورث, از شاهان افسانه اى پيش از تاريخ ايران (قبل از مادها) است. روزى كه او بر تخت سلطنت نشست, اولين روز بهار بود; آن را ((نوروز)) خواند و جشن گرفت. جمشيد مدتى طولانى سلطنت كرد, تا آن كه مغرور شد و خود را خداى جهان ناميد. سرانجام ضحاك با همكارى و هميارى مردم, او را از سلطنت خلع كرد, و روزى در كنار درياى چين او را ديد, و با اره, دو نيمش كرد(3) و به زندگى سلطه جويانه اش پايان داد.
بنا به روايتى, امام صادق(ع) فرمود: ((نوروز, روزى است كه خداوند از بندگانش پيمان هايى گرفت كه تنها خداى يكتا را بپرستند, و براى او همتا قرار ندهند, و ايمان به رسولان و حجت هاى خدا و امامان(ع) بياورند, و روزى است كه كشتى نوح(ع) بر كوه جودى نشست...))(4)
و نيز از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: ((نوروز همان روزى است كه ابراهيم خليل(ع) بت هاى قومش را ـ كه در آن روز براى شركت در مراسم جشن از شهر خارج شده بودند ـ شكست.))(5)
مجوسيان نيز از قديم, به نوروز اهميت مى دادند و در آن روز به همديگر تبريك مى گفتند و براى همديگر هديه مى فرستادند. هم چنين گفته اند: در عصر خلافت اميرمومنان على(ع), مجوسيان چند ظرف نقره كه در آن ((شكر)) ريخته بودند, در نوروز به آن حضرت هديه كردند, آن حضرت هديه آنها را پذيرفت و ((شكر)) ها را بين ياران خود تقسيم كرد, و آن ظروف را به عنوان جزيه (ماليات سرانه آنها) قبول كرد.(6)
بنابر همان روايت امام صادق(ع), حادثه شگفت زنده شدن هزاران نفر از بنى اسرائيل قبل از اسلام ـ به فرمان خدا كه در آيه 243 بقره به آن اشاره شده است ـ در نوروز رخ داده است:(7) كه در يكى از شهرهاى شام, بر اثر رواج بيمارى طاعون, بسيارى مردند. اين بيمارى در حقيقت مجازاتى از طرف خدا براى آنها بود, زيرا رهبر الهى شان آنها را به جهاد با دشمن فرا خوانده بود, ولى آنها سرپيچى كرده بودند. در اين ميان هزاران نفر (طبق پاره اى روايات, ده هزار يا هفتاد هزار يا هشتاد هزار نفر) به بهانه گريز از طاعون, از شهر خارج شدند, و پس از فرار, در خود احساس قدرت و استقلال نمودند و با ناديده گرفتن اراده الهى, و چشم دوختن به عوامل طبيعى, دچار غرور شدند, خداوند آنها را نيز در همان بيابان با همان بيمارى نابود ساخت. ساليانى گذشت, و حضرت حزقيل(ع) ـ يكى از پيامبران بنى اسرائيل ـ از آن جا عبور مى كرد, و از خدا خواست كه آنها را زنده كند, خداوند دعاى او را اجابت كرد. آن روزى كه آنها زنده شدند, نوروز بود.(8)
از مجموع اين مطالب به دست مىآيد كه نوروز, قبل از اسلام, روز محترم و خاصى بود, و با پيدايى رخدادهايى در آن روز كه غالبا مثبت بوده اند بر اهميت و شهرت آن افزوده شد.

نيكو داشت نوروز پس از اسلام

پس از اسلام نيز طبق پاره اى روايات, از اين روز تجليل شده است. هم چنين بروز رخدادهايى مهم موجب افزايش عظمت و احترام آن شده است.
در حديث ((معلى بن خنيس))(9) از امام صادق(ع) ـ كه علامه مجلسى مى گويد آن را در كتب معتبر ديده است ـ به چند رخداد بزرگ در نوروز, بعد از اسلام اشاره شده است, از جمله فرمود:
((و هو اليوم الذى نزل فيه جبرئيل على النبى(ص), و هو اليوم الذى حمل فيه رسول الله(ص) اميرالمومنين(ع) على منكبه حتى رمى اصنام قريش من فوق البيت الحرام فهشمها, و كذلك ابراهيم, و هو اليوم الذى امر النبى اصحابه ان يبايعوا عليا بامره المومنين, و هو اليوم الذى وجه النبى عليا(ع) الى وادى الجن يإخذ عليهم البيعه له, و هو اليوم الذى بويع لاميرالمومنين(ع) فيه البيعه الثانيه, و هو اليوم الذى ظفر فيه باهل النهروان, و قتل ذوالثديه, و هو اليوم الذى يظهر فيه قائمنا و ولاه الامر و هو اليوم الذى يظفر فيه قائمنا بالدجال, فيصلبه على كناسه الكوفه, و ما من يوم نيروز, الا و نحن نتوقع فيه الفرج, لانه من ايامنا و ايام شيعتنا, حفظته العجم, و ضيعتموه إنتم; نوروز روزى است كه:
1ـ جبرئيل بر پيامبر نازل شد;
2ـ پيامبر(ص), على(ع) را بر دوش خود گرفت, تا على(ع) بت هاى قريش را از بالاى خانه كعبه فرو ريزد. هم چنين ابراهيم(ع) در چنين روزى بت ها را شكست;
3ـ پيامبر(ص) به اصحاب خود امر كرد (در روز غدير خم) با على(ع) به عنوان اميرمومنان, بيعت كنند;
4ـ پيامبر(ص) على(ع) را به ((وادى جنيان)) فرستاد, تا از آنها در پذيرش اسلام و پيامبر(ص) بيعت بگيرد;
5 ـ در چنين روزى (بعد از مرگ عثمان) براى خلافت حضرت على(ع) بيعتى دوباره شد;
6ـ در چنين روزى على(ع) (در عصر خلافتش) در جنگ نهروان بر خوارج پيروز شد, و مخدج ذوالثديه (سردمدار خوارج) را كشت;
7ـ در چنين روزى قائم ما (عج) و صاحب امر از پرده غيب, آشكار مى شود;
8ـ در چنين روزى قائم ما (عج) بر دجال (طاغوت خودكامه عصر) پيروز مى گردد, و او را در ميدان كناسه كوفه به دار مى كشد;
9ـ هيچ نوروزى بر ما نمى گذرد, مگر اين كه ما در آن روز اميد فرج قائم(عج) را داريم, زيرا آن روز, از روزهاى ما و از روزهاى شيعيان ما است, عجم ها آن را پاس داشتند, ولى شما (عرب ها) آن را تباه ساختيد)).(10)
چنان كه گفته آمد پديدار شدن نه رخداد بسيار بزرگ, پس از ظهور اسلام موجب عظمت و پاسداشت نوروز شده است.
عالم بزرگ و مجتهد سترگ, بنيانگذار حوزه علميه نجف اشرف, شيخ طوسى (متوفاى سال 460 هـ.ق) در كتاب ((المصباح المتهجد)) از معلى بن خنيس روايت مى كند كه امام صادق(ع) فرمود: ((هرگاه نوروز فرا رسيد, در آن روز غسل كن, و پاكيزه ترين لباس ها را بپوش, و با بهترين عطرها خود را خوشبو نما, و در اين روز روزه بگير, و پس از انجام نافله نمازها, و پس از نماز ظهر و عصر, دو نماز دو ركعتى (به نيت نماز نوروز) بخوان; در نماز اول, در ركعت اول پس از حمد, ده بار سوره قدر, و در ركعت دوم پس از حمد, ده بار سوره كافرون را بخوان, و در نماز دوم, در ركعت اول, پس از حمد, ده بار سوره توحيد, و در ركعت دوم پس از حمد, ده بار سوره ناس و سوره فلق را بخوان, و پس از نماز, سجده شكر به جاى آر, و در اين سجده, دعاى زير را بخوان, كه در اين صورت خداوند گناهان پنجاه سال تو (يا پنج سال تو) را (اگر با شرايط باشد) مى بخشد)). آن دعا اين است: ((اللهم صل على محمد و آل محمد, الاوصيإ المرضيين, و على ارواحهم و اجسادهم[ ((...دعا در مفاتيح الجنان, ذكر شده است].
در نوروز اين فراز از دعا را بسيار برخوان: ((يا ذاالجلال والاكرام.))

نوروز در ترازوى نقد

در مجموع مى توان گفت رواياتى كه در شإن نوروز, از امامان معصوم(ع) به ما رسيده, متعارض است; يعنى بعضى از روايات, آن را ستوده اند و بعضى (مثل روايت مذكور از امام كاظم, عليه السلام) آن را بازمانده دوران جاهليت دانسته اند كه اسلام آن را محو كرده است, ولى بعد از كند و كاو همه جانبه مى توان چنين نتيجه گرفت كه:
1ـ روايات در تإييد و ستايش نوروز بيشتر از روايت يا روايات سرزنش گونه است.
2ـ سيره علماى بزرگ و مراجع تقليد, در شإن نوروز, بيانگر آن است كه نوروز, از روزهاى برجسته و مبارك است, اما اطلاق ((عيد)) براى چنين روزى, از ديدگاه اسلام پذيرفتنى نيست, چرا كه در اسلام به طور رسمى چهار روز عيد است: عيد فطر; عيد قربان; عيد غدير و روز جمعه.
به احتمال قوى, در حديث امام كاظم(ع) اطلاق عيد بر نوروز مورد سرزنش قرار گرفته است. حضرت امام خمينى (قدس سره) با اين كه در نوروز جلوس داشتند, و تبريك مى گفتند و تبريك ديگران را مى پذيرفتند, و در پيام تلويزيونى خود, دعاى معروف ((يا مقلب القلوب والابصار...)) را مى خواندند, ولى از به كار بردن واژه ((عيد)) براى نوروز امتناع مى ورزيدند.))
حضرت حجه الاسلام والمسلمين رحيميان, يكى از اعضاى دفتر امام مى نويسد: ما روز نوروز به اتاق حضرت امام وارد شديم... امام حدود ساعت نه صبح, با نشاطتر از روزهاى گذشته و متبسم و با قباى نو وارد شدند, و به افراد حاضر كه در مجموع با دكترها پنج نفر بوديم, چند بار مبارك باشد گفتند, سپس خودشان سراغ سكه هاى يك ريالى را گرفتند, و كف دست قرار دادند, افراد حاضر نيز بعد از دست بوسى, هر كدام چند عدد برداشتند, مشابه اين برنامه در نوروز سال هاى ديگر نيز تكرار مى شد.
در عين حال در اواسط فروردين 1362 از سوى دفتر, متنى به منظور پاسخ و تشكر از تمام كسانى كه به مناسبت نوروز و يوم الله 12 فروردين (روز جمهورى اسلامى) براى حضرت امام, تلگراف و پيام تبريك فرستاده بودند, تهيه شده بود, متن مزبور, جهت تصويب, خدمت حضرت امام قرائت گرديد, در متن جمله عيدنوروز آمده بود, حضرت امام فرمودند: كلمه عيد را حذف كنيد.(12)

توضيح نگارنده

نوروز در جامعه ما از قديم داراى دو جنبه است; جنبه مثبت و منفى, و از ديرباز در مورد نوروز, دو گونه عمل مى شده است: بعضى بيشتر به سراغ جنبه هاى منفى, مراسم خرافى و بى اساس, اسراف, سرمستى و شهوت پرستى نوروز رفته اند, و در اين رهگذر بيشترين فسادها و گناهان در اين ايام رخ مى دهد و... قطعا نوروز از اين زاويه, نه تنها مبارك نخواهد بود, بلكه نامبارك و پليد و مايه فحشا و منكرات است, و از اين رو, مورد سرزنش است و از نگاه هر خردمند, نامحمود است, و روايات و گفتار علمايى كه آن را از امور دوران جاهليت دانسته اند, در مورد اين گونه امور منفى است. ولى رواياتى كه بيان گر ستايش نوروز است, بر همين اساس مورد نيكوداشت علماى بزرگ و مراجع تقليد مى باشد, به دليل توجه به مراسم مثبت و جنبه هاى مفيدى است كه در نوروز انجام مى گيرد; مانند نظافت, پوشيدن لباس نو, همگامى با تحولات طبيعت و ايجاد ديگرگونى در خود, و فراگيرى درس خداشناسى و معادشناسى از رويش سبزه در بهار, كه به راستى زمين و زمان, و درختان و هوا و فضا, با طراوت و نشاط بهارى گويى همه جشن گرفته اند و هر كدام به زبانى از ستودگى و نشاط نوروز و آغاز بهار سخن گفته و مبارك باد مى گويند.
بنابراين, نوروز همگام با نسيم بهارى, و شكوفه هاى درختان, و زنده شدن زمين, و جوانه زدن گياهان, و در كنار آن, صله رحم, ديد و بازديد, خانه تكانى, بهداشت و نظافت, و آشتى افرادى كه مدت ها با هم قهر بوده اند و... داراى جهات مثبتى است كه هر خردمندى آن را مى پسندد.

نوروز; رستاخيز طبيعت

نوروز, نخستين روز بهار است, نخستين روز سبزترين فصل سال, سرآغاز زنده شدن زمين و شكوفايى ها و وزيدن نسيم دل انگيز بهارى, و چهچهه مرغان; همه چيز در بهار, نشان گر نشاط و طراوت است و حتى باد شفابخش بهارى نويد زندگى تازه مى دهد, و به گفته مولوى در مثنوى:
گفت: پيغمبر به اصحاب كبار
تن مپوشانيد از باد بهار
آنچه با برگ درختان مى كند
با تن و جان شما آن مى كند
و به گفته سعدى:
كه تواند بدهد ميوه رنگين از چوب
يا كه باشد كه برآرد گل صد برگ از خار
اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود
هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار
ارغوان ريخته بر درگه خضراى چمن
چشمه هايى كه در او خيره بماند ابصار
كوه و دريا و درختان همه در تسبيح اند
نه همه مستمعان فهم كنند اين اسرار
آفرينش همه تنبيه خداوند دل است
دل ندارد كه ندارد به خداوند اقرار
خبرت هست كه مرغان سحر مى گويند
كآخر اى خفته سر از بالش غفلت بردار
بهار, درس خداشناسى و معادشناسى و تحول و رشد و تكامل است, اگر انسان ها از اين طبيعت زيبا, درس بياموزند, در حقيقت اعتقاد به رستاخيز را آموخته اند, در اين صورت بايد سرآغاز چنان بعثتى را روز برتر ناميد و آن را جشن گرفت.
اگر مراسم نوروز, بر اين اساس پى ريزى گردد, و انسانها خود را همگام و همگون با محتواى دعاى آغاز سال; كه بيان گر تحول و نغمه توحيدى است, سازند كه:
((يا مقلب القلوب و الابصار, يا مدبر الليل و النهار, يا محول الحول والاحوال, حول حالنا الى احسن الحال; اى خداوندى كه گرداننده قلب ها و چشم ها هستى, و تدبير كننده نظم شب و روز مى باشى, اى دگرگون كننده حال و احوال, حال ما را به نيكوترين حال تبديل ساز.)) قطعا نوروز براى آنها پر فايده خواهد بود.
آنان كه طعم توحيد را چشيده اند, در ايام دل انگيز و پرنشاط آغاز بهار به پيروى از امامان(ع) آياتى از قرآن همچون آيه زير را تلاوت كرده و مفاهيم آن را در اعماق جانشان دريافت مى كنند كه:
((ان فى خلق السموات والارض واختلاف الليل والنهار لايات لاولى الالباب;(15) همانا در خلقت آسمان ها و زمين و آمد و شد شب و روز, قطعا نشانه هايى براى صاحبان انديشه است.))
هرگاه در مراسم نوروز, انسان ها به دنبال چنين مفاهيم سازنده و لذت بخشى بروند, قطعا, چنين روزى مبارك است, ولى اگر از اين ايام سوء استفاده شود و به جاى مراسم سازنده, به خرافات روى آورند, مراسمى; مانند چهارشنبه سورى, سيزده بدر, و يا فال گوش ايستادن... روشن است, كه باطل گرايى, و پناه بردن به امور پوچ و بى اساس, انسان را بى محتوا خواهد كرد, و آلوده نمودن نوروز به امور واهى, از خردورزى, دور است و بايد خط بطلان بر چنين مراسمى كشيد.
اسلام وقتى كه ظهور كرد, در دوران جاهليت مراسمى وجود داشت, اكثر آنها برخلاف عقل, منطق و وجدان بود, خط بطلان بر همه آنها كشيد, ولى مراسمى نيز وجود داشت, مانند تحريم جنگ در چهار ماه (رجب, ذىقعده, ذىحجه و محرم) اين رسم را كه دربرگيرنده امنيت و آرامش است, امضا نمود, رسم دختركشى را مردود دانست, ولى سنت ديه قتل انسان را كه صد شتر بود, امضا كرد.
نوروز, مبارك, ستوده و مورد توجه امامان(ع) بود, و اختصاصى به ايرانيان ندارد, بلكه براى همه مسلمانان روز جشن و روز شگفت انگيزى است, مشروط بر اين كه با مراسم صحيح و سازنده همراه باشد, و از هرگونه باطل انديشى و گناه, پرهيز گردد.
در اين صورت حتى مى توان آن را ((عيد)) ناميد, بدان دليل كه اميرمومنان على(ع) فرمود: ((كل يوم لايعصى الله فيه فهو عيد;(16) هر روزى كه در آن روز گناه نشود, آن روز, روز عيد است.))

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پى نوشتها:
1 ) آقا محمد مقدس اصفهانى, الاوائل, ص584.
2 ) علامه مجلسى, بحار, ج59, ص141.
3 ) جمعى از دانشمندان و نويسندگان, دائره المعارف يا فرهنگ و هنر, ص1260.
4 ) بحار, ج59, ص92 و ج;11 ص342.
5 ) بحار, ج12, ص43. (ماجراى شكستن بت ها در عصر نمرود, به دست حضرت ابراهيم, درقرآن سوره انبيإ,آيه58آمده است)
6 ) علامه مجلسى, بحار, ج41, ص118.
7 ) همان, ج59, ص92.
8 ) علامه طبرسى, تفسير مجمع البيان, تفسير قرطبى و آلوسى, تفسير روح البيان, ذيل آيه 243 بقره.
9 ) معلى بن خنيس از دوستان و شيفتگان امام صادق(ع) بود, مرحوم شيخ طوسى(ره) در شإن او مى نويسد: ((و كان محمودا عنده و مضى على منهاجه; معلى, در محضر امام صادق(ع) شخص ستوده اى بود, و در حالى كه در صراط امام صادق(ع) بود, از دنيا رفت. )) و شيخ بهايى(ره) مى گويد: ((الحق ان معلى بن خنيس, ممدوح جدا; حق اين است كه معلى بن خنيس حقيقتا مورد ستايش است.)) علامه عليارى, بهجه الامال, ج7, ص48)
از گفتنى ها اين كه: داوود بن على, فرماندار مدينه, به فرمان عبدالله سفاح (اولين خليفه عباسى) معلى بن خنيس را دستگير كرد و به او گفت: ((فهرست شيعيان را به من بده.)) معلى نام آنها را فاش نساخت, و با قاطعيت گفت: اگر شيعيان, زير قدم هايم باشند, قدمم را برنمى دارم, داوود فرمان داد گردن او را زدند, و پيكر مطهرش را به دار آويختند, هنگامى كه امام صادق(ع) از شهادت او آگاه شد, فرمود: ((قطعا براى داود نفرين مى كنم.)) امام صادق(ع) مشغول نماز شد و هنوز سر از سجده بلند نكرده بود كه صداى شيون بلند شد, و گفتند داود بن على از دنيا رفت... (اقتباس از: محمد بن يعقوب كلينى, اصول كافى, ج1, ص512 و 513.)
امام صادق(ع) به داوود بن على در مورد كشتن معلى اعتراض كرد و فرمود: ((قتلت رجلا من إهل الجنه; تو مردى از اهل بهشت را كشتى.)) (علامه عليارى, بهجه الامال, ج7,ص48)
10 ) علامه مجلسى, بحار, ج59, ص92.
11 ) شيخ طوسى, مصباح المتهجد, ج2, ص;591 محدث قمى, مفاتيح الجنان, اعمال اول ماه و عيد نوروز.
12 ) رشيد الدين ابن شهر آشوب طبرسى, مناقب آل ابى طالب, ج4, ص318و319.
13 ) محمد حسن رحيميان, در سايه آفتاب, ص228 و 227.
14 ) على رضا برازش, المعجم المفهرس لالفاظ احاديث بحارالانوار, ج26, ص19702.
15 ) علامه مجلسى, بحار, ج59, ص100 و 101.
16 ) آل عمران (3) آيه 190.
17 ) سيد رضى, نهج البلاغه, حكمت 428.

بازهم بحث دری و فارسی !

بازهم بحث دری و فارسی !

از اولین روزیکه در دانشگاه شامل شدم  تا اکنون که در شرف فارغ شدن هستم، کمتر روزی بوده که بحث در باره دری و فارسی، دانشگاه و پوهنتون، پوهنحی و دانشکده و ... نداشته باشیم.

اما در این اواخر بعد از مطرح کردن بحث مفقود شدن یک قوم  یهود و رابطه آن با پشتونها از سوی بی بی سی، برادران پشتون ما بحث زبان را بیشتر دامن زده تا توجه از آن بسوی دیگر بر گردد.

برای پژوهنده ی گرامی استاد رفيع که به ساز و آواز بلديت دارد و نيز ادعای بيدلشناسی دارد ، هوادارانش لقب « استادی» اهداء کرده اند ، ما هم تنگ نظر نيستيم و ايشان را با همين لقب ياد می کنيم. جناب استاد رفيع اخيرا نقدی مبسوط بر کتاب « شاعر آيينه ها » نگاشته و جناب استاد
دکتر شفيعی کدکنی ، استاد بی بديل سبک شناسی ، را در دريافت شعر بيدل « عاجز » قلمداد کرده است ! گاه به تلويح و گاه به صراحت، استاد رفيع ، مدعی شده ، از آنجا که زبان ايرانيان« فارسی» است و لسان افغانان « دری » است و ابوالمعانی بيدل نيز به لسان دری ، شعر می گفته، پس دکتر شفيعی و هر ايرانی ديگر بايد نخست لسان دری آموزندو ازان پس ، در گشايش غموض سخن بيدل، دست ببرند!

روشن است که اين تمهيدات و مقدمات، غلط است و آويختن آقای رفيع ازين ريسمان پوسيده، سقوطی سخت در پی دارد !
اگر زبان دری ، در اعصار باستان ، محلی از اعراب داشته است، امروز اين زبان پس از مهاجرت به ايران و توران، ديگر زبان دری ، خوانده نمی شود ، بلکه زبان فارسی، گفته ميشود . همين زبان است که شعر سعدی و سخن جلا ل الدين بلخی را در دروازه ملل متحد و محافل دانشگاهی و روشنفکری غرب ، را ه داده است و سراسر گيتی ، اين « ترم» را يعنی زبان پارسی به حيث يک عامل تمدن بشری، به رسميت می شناسد!
اما آن معجونی که در قلمرو شاهان سدوزی در کشور مان، به حيث لسان دری (!) به خورد « رعايای ملوکانه » ! داده می شده است ، کاری به اصل و نسب زبان و تاريخ و تعقل ندارد؛ بلکه يک ترفند سياسی بوده است درجهت انسداد داد و گرفت فرهنگی ميان ملت های فارسيگوی!
ظاهر شاه هرچند به « لسان دری » ! تکلم ميکرده، اما همواره دشمن شماره يک انکشاف اين زبان بوده است ، چنانکه ايجاد پشتو تولنه و کورس های مضحک تحميلی لسان پشتو و ده ها خدعه و خيانت ديگر نه بخاطر جلو کشاندن زبان پشتو ست ، بلکه سنگ اندازی در برابر گردونه طبيعی پيشرفت فرهنگ و زبان فارسی بوده است!

پژوهنده ای ، باری، مشخصه ، ترکيب و سيمای لسان دری را که از اختراعات روشنفکران و ژورناليستان حکومتی دوره ظاهر شاهی است ، های لايت ( برجسته سازی) کرده بود که کم و بيش آنرا بخاطر دارم ، نمونه های از زبان دری افغانی :
( ... کابل شاروال ، امر جغله اندازی ، سرک های اطراف پوهنتون و جمال مينه را صادر کرده ود برشنا موسسه را موظف کرد کيبل های کهنه برق اين نواحی را در چوکات يک پلان منظم ، تعويض کند)
( سمينار دماشوم غوشتنی او هيلی ، ديروز در منزل تحتانی فروشگاه افغان در پشتونستان وات، افتتاح گشته و تشکيل اين نوع اجتماعات برای پيشرفت کلتوری وطن، سودمند دانسته شد.)
اين نمونه های متعادل « لسان روزنامه ای دری» است که در مواردی ازين نيز مغشوش تر و تاريک تر است.
منظور از احيای « لسان دری» درافغانستان ، در برابر زبان فارسی ايرانی همين معجون مرکبی است که گروهی از کلمات هندی و پشتو و عربی و غير بومی و... کنار هم گذاشته ميشود و بيشترروشنفکران و نويسندگان پشتون ، ساز احيا و تقويت و ترويج آنرا ، گاه و بيگاه ، کوک ميکنند و يک عده قلمزن فريب خورده فارسی زبان نيز دنبال اين شعبده بازان حرفه ای راه می افتند و مثل هميشه، بيخيال و ملال آور، کلمه دری را در شعر ناصر خسرو و حافظ در می يابند و ذوق زده ميشوند و به زعم خويش ، سينه ی ايرانيان را به خاک می مالند !

بقول يک پژوهنده معروف ،« اصطلاح گيتی شمول فارسی را رد کردن و زبان فارسی را که هفتاد مليون ايرانی ، بدان سخن ميگويند ، و همه چاه های نفت ايران و ثروت منطقه، نگهدار اوست ، منتفی دانستن و به اصطلاح تاريخی «دری» دل خوش کردن ، جز ياغيگری و اوغانگری، چه نامی ميتواند داشت ؟)
نگارنده اين مقاله نمی خواهد ، در منازعه قلمی جناب استاد رفيع ، و جناب صبور رحيل دولتشاهی ، نويسنده سرشناس ، داخل شود !
اما اگر کسی ، بنا به هر دليلی به کشف (!) اعجوبه ای به اسم زبان دری، نايل شود، آنرا جز سياهکاری و دکانداری فرهنگی ، نمی انگارد !
با اينهم اگر اشخاصی ، از روی نيت پاک ، اختلافات زبان عامه ايران و افغانستان معاصر را برای ما ، برشمارند ، و هزار و يک واژه بومی فارسی افغانستان قديم را که مشمول بيرحمی گذشت زمان يا دستخوش فتنه انگيزی جباران و حکومتگرانپارسی ستيز گشته، و از قلمرو نوشتار زدوده شده، مشخص سازند ، امريست ستودنی و تاليفی است مغتنم و ارجناک !. این مقاله در سایت شبکه اطلاع رسانی افغانستان:http://www.afghanpaper.com/ و "ناگفته هایم":http://www.mywatan.mihanblog.com/ به نشر رسیده است.