یاد و بود از نهمین سالگرد تخریب بودای بامیان
این مقاله را در سایت جمهوری سکوت، نیز می توانید بخوانید
9 سال پيش در يازدهم مارچ سال 2001 ميلادی، بت های دوگانه بامیان درافغانستان، که بيش از هزار و ششصد سال سابقه تاريخی داشت، در پی دو شبانه روز حمله متواتر و آتشباری سنگين گروه بنيادگرای طالبان درهم شکست.

در تاريخ بيست و شش فوريه سال 2001 ميلادی، شورای رهبری، شورای علما و ديوان عالی (استره محکمه) طالبان، به پيروی از فرمان ملا محمد عمر رهبر اين گروه، دستور تخريب تمام آثاری را که به تعبير آنها "غير اسلامی" بود صادر کردند.
طالبان با مغز های متحجر و دشمنی با فرهنگ و تاریخ این خطه، با بی مبالاتی و هویت ستیزی که در سرشت بیگانه پروران است دست به جنایت فرهنگی و تاریخی زدند و تندیس ها را نابود کردند و متأسفانه، تا به حال، در بارهء آن جنایت فرهنگی که معادل جنایت در برابر بشریت است، کمتر حرفهایی گفته می شود.
در حقوق بین الدول عمومی هرگونه عمل و اقدام ویرانگر علیه تمدن انسانی جرمی ست معادل جنایت علیه بشریت؛ زیرا مجریان آن قصد زدودن هویت فرهنگی یک قوم یا یک ملت را دارند.
بت بزرگ بامیان که بزرگ ترین تندیس در جهان ثبت گردیده بود ۵٣ متر ارتفاع داشت و صلصال نام داشت. بت کوچک که به نام شمامه یاد میگردید ٣۵ متر ارتفاع داشت. مجسمه های کوچکتر دیگری نیز در دل کوه در اطراف آنها تراشیده شده بودند که همچنان از عهد کوشانیان بر جا مانده بودند.
افغانستان، بنابر موقعیت حساس و مهم ژئوپولیتیک و قرار داشتن در مسیر راه معروف ابریشم، همواره شاهد لشکر کشی ها و تاخت و تاز ها بوده و در عین حال از فرهنگ های پر بار آریایی، یونانی، کوشانی و بودایی فیض گرفته است.
در عصر آشوکا، که در میانه سدهء سوم ترسایی در هند حکم می راند، بودیسم وارد افغانستان شد. قرار روایات، در آن زمان بود که یک مکتب هنری به نام گندهارا ایجاد گردید. کانون گندهارا در اطراف جلال آباد امروزی قرار داشت.
سپس کانیشکا بود که در سدهء دوم پس از میلاد، پس از گرایش اش به سوی بودیسم، افغانستان را به محل آفرینش و گسترش فرهنگ بودایی تبدیل ساخت. او، از گرونده گان و پشتیبانان نستوه بودیسم بود. در دوران حکمروایی کانیشکا (١٢٠ -١٦٠ م)، گندهارا یک مکتب هنری تندیس سازی و ادب بودایی بود.
سرزمین افغانستان از اولین سرزمین های بود که در آن بودا به حیث مظهر آرامش، زیبایی، مهربانی در فرم بشر اما کامل و بدون کوچک ترین عیب تراشیده شد. بوداییان بر حسب چهار حقیقت شریف بودیسم که از این قرار اند: عشق و محبت (متا)، ترحم و شفقت (کارونا)، خیر خواهی (مدیتا)، و شکیبایی (اپیکا) از بودا الهام میگرفتند.
طالب ها دشمنی آشکار با زن و دگر اندیشی دارند. مبحث کنونی ما، پیرامون تندیس های بودا می چرخد و لهذا مسالهء دشمنی طالبان با زن را در این جا به کنار می گذاریم.
طالب ها، تندیس های بودا را مظهر بی دینی می پنداشتند. آنها کوشیدند تا از عقب طرح نابودی بت ها، تشنج مذهبی و رویارویی با دیگر ادیان را دامن زنند. (1)
طالبان با درک نادرست از این فکر تاریخی که سلطان محمود غزنوی بت شکن بود، خواستند پیام غلط به مسلمین بدهند که آنها نیز بت شکنان و مسلمانان با دیانت اند. بر همین پندار آنها تضعیقات را بر هموطنان هندو و سکهـ ما روا داشتند و آخرین یهودی را مجبور به ترک وطن کرده و درِ آخرین کنشت کابل بسته بستند.
سلطان محمود غزنوی بت شکنی را، اول، هم به غرض توسعهء دین اسلام و هم زر اندوزی و چپاول گنج های هند به راه انداخت ( صرف نظر از این که طالب ها خود شان را از حامیان و توسعه دهنده گان دین مقدس اسلام میدانند ) ـ البته پرداختن به این بحث تاریخی بیشتر از حوصله کار ما بیرون است.
و دوم، در همان حالی که وی به فتوحاتش برای فی سبیل الله ادامه میداد، هیچگاه عزم بر این نکرد تا بت های بامیان را ویران سازد. سلطان محمود، که در دربارش دوهزار شاعر و سخنور حضور داشتند، عاقل تر از آن بود تا به بت های بامیان که سده ها در جایگاه شان خاموشانه نظاره گر « کمدی های انسانی » (2) بوده اند، آسیب برساند.
او میدانست که هم عظمت کوشانیان به صفحهء تاریخ پیوسته و هم زائران و مردم باورمند به دین بودا به دور جا ها کوچیده اند.
الگوی دیگر طالبان، امیر عبدالرحمن بود که باری بت ها را به توپ بست، اما گلوله های وی یارای فروریزی بت ها را از دل کوه نداشت. به همین خاطر برای « امر ثواب » به سرکوب هزاره ها و وادار سازی کافرستان به نورستان مبادرت ورزید.
اما چرا تندیس های بامیان را شکستند؟
الیور روای فرانسوی نظر دارد که طالبان با بت های بامیان دشمنی داشتند. او نوشت که یکی از وجوه مشترک طالبان و القاعده، کینه توزی و عداوت هر دو علیه بت های بامیان تا مرز نابودی آن بود. (4)
البته الیور روا از این بیان به موضوع دیگر نیز نظر دارد و آن تسلط وهابیت بر اندیشهء طالبان است!
به هر رو بت های بامیان قربانی تعصب افراطی مذهبی طالبان شدند.
ایدئولوژی طالبانیسم (5) نه ملی بلکه انترناسیونالیستی است ـ امت اسلام در برابر ملت افغان. آنها به ارزش های ملی نه تنها پابند نبوده و نیستند بلکه حاضر اند آنرا قربانی حامیان بیرونی شان کنند. از همین خاطر آنها بر بنیاد نظریه انترناسیونالیستی دست مداخله گران خارجی را باز گذاشتند. هم عرب و هم عجم را در کشور لانه دادند و گذاشتند تا آنها مدتی بر گردهء مردمان افغانستان سوار شوند. بت های بامیان را نابود کردند و صفحه یی را بر انبوهه یی از جنایات خویش افزودند. همان قدر که کشتن انسانها جنایت است، به همان اندازه نابودی فرهنگ یک مردم نیز جنایت است.
وحيد مژده، عضو کميسيون حفاظت از ميراث فرهنگی افغانستان در زمان طالبان و از مقامات وزارت خارجه اين گروه بوده است.
او که در کتابش با نام افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، فصلی را به تخريب مجسمه های بودا در باميان و مسايل پيرامون آن اختصاص داده است، می گويد انديشه تخريب بتهای باميان، زمانی قوت گرفت که برخی رهبران طالبان، برای نخستين بار، چند مجسمه را در موزه کابل ديدند.
وحيد مژده می افزايد که ديدن چند مجسمه تاريخی در مراسم پرده برداری از کتيبه در موزه کابل، باعث شد که طالبان به اين موضوع فکر کنند که آيا نگهداری از اين گونه آثار از نظر شرعی مجاز است يا خير.
نويسنده کتاب افغانستان و پنج سال سلطه طالبان همچنين معتقد است که تخريب مجسمه های بودا، در حقيقت نوعی دهن کجی از سوی طالبان در برابر کشورهای اروپايی و آمريکايی بود که آنها را در انزوا قرار داده بودند.
او می گويد: "طالبان بيش از اينکه به اجرای شريعت بينديشند، به اين فکر بودند که با از بين بردن بتهای باميان، از جامعه بين المللی، سازمان ملل متحد و کشورهايی که آنها را به رسميت نشناخته است، می توانند انتقام بگيرند، بنابراين، هر چه قدر تاکيد جهانی بر حفظ اين آثار بيشتر شد، طالبان هم بيشتر بر ازبين بردن آنها پافشاری می کردند".
و سرانجام "صلصال" و "شهمامه" فروريخت
سرانجام در روز نهم مارس سال 2001 ميلادی، بعد از برگزاری نماز جمعه، نيروهای طالبان به روی مجسمه های بودا، آتش گشودند و دو شبانه روز به اين کار ادامه دادند تا در شامگاه 11 مارس، از "صلصال" و "شهمامه" 1600 ساله، تنها دو حفره به ارتفاع 53 و 35 متر در دامنه هندوکش مرکزی افغانستان باقی ماند.
پيش از طالبان نيز، مجسمه های تاريخی بودا در باميان افغانستان ضربه های فراوان ديده بود، چنگيز خان مغول در سال 1222، اورنگزيب در سال 1689 و عبدالرحمان خان در سال 1892 ميلادی، هر کدام به نوبه خود برای تخريب اين دو مجسمه تلاش کردند و بر پيکر آنها صدماتی وارد کردند؛ در جريان جنگهای داخلی مجاهدين افغان در آغاز دهه نود ميلادی نيز مجسمه های بودا، از آسيب مصون نماند.
به باور برخی از کارشناسان، مجسمه های بودا در باميان، اگر تا ديروز نمادی از ديرينه تاريخی در اين سرزمين بود، امروز يادگار سالهای حاکميت افراطگرايی مذهبی در اين کشور است، حرکتی که جهان را تکان داد و يونسکو آن را وحشت فرهنگی ناميد.
سرچشمه ها:
1ـ « برخورد تمدن ها »، ساموئل هانتینگتون، چاپ 1994 به آلمانی؛
2ـ اشاره به « کمدی انسانی » بالزاک است؛
3ـ افغانستان در منگنهء ژیوپولیتیک، و. پلاستون و و. اندریانف، مترجم، عزیز آریانفر؛
4ـ ملا عمر سالک دهاتی، لوموند، الیور روا، « دیدگاه » اینترنتی، بخش ترجمه ها؛
5ـ همانجا الیور روا و هم بارنت روبین اصطلاح طالبانیسم را به حیث نوع از ایدئولوژی بکار برده اند؛
6 ــ افغانستان در پنج سال سلطه طالبان،وحید مژده،چاپ 1383.