هزاره ها؛ ناکامی در سهم گیری قدرت سیاسی
هزاره ها؛ ناکامی در سهم گیری قدرت سیاسی
اشاره: مقاله ذیل در حدود یکسال و نیم پیش از امروز توسط استاد محمدنادرشفق نوشته و در نشریه اندیشه به نشر رسیده بود، از اینکه دوباره با نویسنده محترم در این باره تماس برقرار نگردیده، ممکن ایشان در رابطه تجدید نظر نموده باشد. اما این مقاله با افکار و نظریات بنده در حال حاضر خیلی نزدیک بود بناً به نشر رساندم.امیدوارم نظریات تانرا با ما در میان بگذارید.(نویسنده وبلاگ)
ازدیر باز به این طرف احساس می شد که نقش مردم هزاره درساختارسیاسی کشورکمرنگ شده می رود وآن حضوری راکه درکنفرانس بن داشت ونقشی که درحکومت های موقت وانتقالی ناشی از اجلاس بن به این قوم داده شده بود، رابا گذشت زمان ازدست داده است. معضل تهاجم کوچیها در متن هزاره جات (ولسوالیهای بهسوداول ودوم) سولات جدی را متوجه وضعیت کنونی هزاره هادر ساختار قدرت سیاسی وتوزیع قدرت کشورساخت. همگی حتی بسیاری ازخوشباوران رامتوجه این امرساخت و سوالاتی جدی خلق گردیدکه مابه کدام سمت وسودرحرکت هستیم؟ وآیافعالین سیاسی و احزاب ممثل مردم هزاره درقدرت به درستی توانسه اند از آروزها وحقوق این مردم به خوبی پاسداری نمایند؟
ازنگاه تاریخی مردم هزاره جات با محرومیت ها وتبعیض های شدیدی ازناحیه حکومتهای گذشته روبرو بوده است. انزوای سیاسی، اقتصادی، دورنگهداشتن مردم هزاره از تعلیم وتربیه و ماسسات نظامی وملکی یک اصل قبول شده برای این قوم بوده است. باتغییرشرایط جهانی وداخلی وبا به وجودآمدن مسئله جهادعلیه قوای شوروی وحکومت طرفدار شوروی درافغانستان، مردم هزار نیز به یک خودمختاری محلی نسبی دست یافتند که درپهلوی آن امیدواری برای یک زندگی برابرانه و عادلانه باسایرشهروندان واقوام کشور درحکومت بعدی برای این مردم نیزپیداشد تاجایکه درزمان حکومت مجاهدین، بعد از سقوط دولت طرفدار شوروی درافغانستان، هزاره ها به یکی از چهارقدرت بزرگ افغانسان تبدیل شدند. واین مرحله سرآغازی بود برای شناخت بین المللی این قوم. درزمان مقاومت علیه طالبان وتروریسم جهانی نیز مردم هزاره جات یکی از قطبهای مقاومت را تشکیل میداداند برهمین اساس بودکه بعد ازسقوط رژیم طالبان، جهان وبازیگران داخلی ومنطقوی نتوانستند حضور متناسب این مردم درساختار قدرت سیاسی کشوررا انکار نمایند ودرسهمیه بندی غیررسمی که ازتوزیع قدرت درکشورصورت گرفت حدود 20% پست های سیاسی برای افراد متعلق به مردم هزاره درنظرگرفته شده بود.
با به وجودآمدن نظام جدید این امیدواری قویاً درمیان مردم هزاره به میان آمد که افراد متعلق به این قوم درآینده باسایرین برابر خواهند بود و نظام جدید تمام شهروندان کشوررا بایک دیدخواهددید باتوجه به همین خوشبینی بود که هزارجات درتمام پروسه های تحکیم ثبات پیشگام شدند، از برنامه های خلع سلاح حمایت کردند، درپروسه های انتخابات به صورت وسیع اشتراک نمودند، به کشت موادمخدر روی نیاوردند، از مخالفین دولت حمایت نکردند وتمام قوانین دولتی رابا خوشی پذیراشدند.
امادیدگاهها به آهستگی و لی به صورت پیوسته از خوش بینی اولیه درحال تغییربوده است. عدم توجه دولت به امرانکشاف هزاره جات، حذف بیشترین افراد متعلق به مردم هزاره ازکابینه وعدم جایگزینی متناسب باافراد دیگرازاین قوم، راه نیافتن متناسب کدرهای این مردم دربدنه اجرایی دولت مانند ریاستها، معینیت ها ومقامهای ولایتی و حضورکمرنگ افسران هزاره در اردو، پولیس ملی و سایرنهادهای امنیتی کشوروازهمه مهمترمعضل کوچیهادراین دوسال، مردم را دوباره هراسان ساخت ومتوجه این امرساخت که دست یافتن به حق مساوی درکشوری باساختارقومی مانند افغانستان یک فعالیت مقطعی نیست بلکه مبارزه ای است طولانی و پیوسته که احزاب سیاسی متعلق به قوم هزاره درزمان مبارزه و مقامت مسلحانه برای دستیابی به اهداف ملی و آرزوهای برحق مردمشان تاجایی موفق بوده اند ولی متاسفانه درزمان بعد ازآن نتوانستند دست آوردهای اولیه را حفظ نمایند که دلیل این ناتوانی شاید به عوامل متعدد برگردد از جمله:
محرومیت تاریخی
ازنگاه تاریخی دوربودن نخبگان و مردم عامه هزاره از حکومت ونحوه حکومتداری ومشارکت درامورسیاسی، زمینه آن رابه گونه ای پدید آورده است که مردم هزاره نتوانند به صورت ماثیر درمبارزات سیاسی و زدبندهای توزیع قدرت عمل نمایند. به این مفهوم که درمیدان مبازره سیاسی تجربه کمتری دارند ازاین رو نیازبه زمان بیشتری هست تاازپختگی سیاسی لازم برخوردارشوند البته ذهنیت برتری طلبان قومی داخل نظام نیز در به انزوا کشانیدن دوباره هزاره هانقش مهمی راداشته است. برای آنان شاید این امربسیاردشوار باشد تاقدرت سیاسی کشوررا که حق مسلم خودمی دانند را بادیگران تقسیم نمایند
تعدد احزاب درون قومی واحزاب رهبرمحور
ازاین واقعیت چشم پوشی کرده نمی توانیم که درجامعه بانظام قومی مانند افغانستان، احزاب سیاسی نیز بر محورخط کشی های قومی پدید می آیند واکثراحزاب فعال درصحنه از پشتوانه قومی برخوردارهستند نه ملی. ازاین روتوجه به نحوه شکل گیری احزاب ونحوه مبازه قدرت دردرون اقوام بسیارمهم میباشد. احزاب ازیک سوبه نمایندگی ازاقوام شان درمیدان مبارزه سیاسی درسطح ملی مشغول فعالیت هستند وازسوی دیگربرای کسب حمایت قومی دردرون کتله قومی خود نیزبه یک مبارزه قدرت گرفتارمی باشند.
متاسفانه جامعه هزاره افغانسان از معضل تعدد رهبری همیشه رنج برده است واین مسئله توان چانه زنی های این قوم رادرکسب قدرت درسطح ملی به شدت پایین آورده است. ازیکسو تعدد احزاب و رهبری و عدم هماهنگی مابین آنان وزنۀ سیاسی این مردم پایین آورده است ازسوی دیگر ساختاردرونی خوداین احزاب نیزچندان دموکراتیک و نظام مند نمی باشد. به این مفهوم که دراین احزاب بجای اینکه خواسته هاوآروزهای مردم اجندای احزاب رابسازد این احزاب است که ازبالا پالیسی هایشان را بر مردم دیکته می نمایند وازجانب دیگردرساختار اینگونه احزاب به جای اهمیت دادن به سیستم و نظام، فردگرایی حاکم است. احزاب برمحوراشخاص شکل گرفته اند درچنین حالتی اگروجهه رئیس حزب درمیان مردم خدشه دارشودویا اینکه رئیس حزب دراثرهرعلتی فوت نماید، حزب نیزازبین خواهد رفت. ازطرف دیگرازنگاه نظری هنوز رهبران احزاب هزاره قادرنشده تبین کنند که منفعت مردم شان ازطریق ائتلاف باکدام بلاک سیاسی درکشورتحفظ می گردد؛همکاری باائتلاف حاکم، بودن بااپوزسیون ویاهم با هردو؟ یک عده شامل حکومت شوند وعده ای هم دراپوزسیون باقی بمانند ولی آنچه تاکنون ازاحزاب ورهبران هزاره مشاهده شده است رقابت برسررهبری قومی بوده نه تحفظ منافع مردم.
نبود مکانیسمهای مشارکت درقدرت سیاسی
برای سهم گیردرامورسیاسی درنظامهای مبتنی بردموکراسی راههای زیادی وجود دارد که یکی از آن موارد تشکیل احزاب سیاسی وعضویت درآنها میباشد که متاسفانه درافغانستان احزاب سیاسی به معنای واقعی ملی تاکنون شکل نگرفته است و چالشهایکه پیشروی احزاب برخواسته ازمیان هزاره رادربالا برشمردیم. هزاره ها درسایرمکانیسم های مشارکت نیزتوفیق چندانی نداشته است ویاهم بسیارضعیف عمل کرده اند؛ به عنوان نمونه: نهادهای مدنی؛ نهادهای مدنی فعال که تمام مناطق هزاره جات را باهم پیوند بدهد تاکنون بدلایل زیادی تشکیل نشده است، تااین نهادها ازیک طرف خواسته مردم هزاره جات منسجم ترمی نمود وازسوی دیگررابطه می بود مابین مردم این مناطق ودولت، احزاب و جامعه جهانی. مطبوعات؛ سهم هزاره هادرمطبوعات ورسانه ها وآژانس های خبری بسیارکم می باشد به همین دلیل اکثرا صدای محرومیت این مردم به گوش هموطنانشان و جامعه جهانی رسانده نمی شود. اگردریک گوشه از مملکت بمی انجارنماید حتما چندین رسانه آن را اطلاع می دهد و چندین خبررسانی آن را به دنیا گزارش می کند اما چندین ماه جنگ دربهسود ازدید عامه پنهان می ماند.
عدم ارتباط ماثیربا جامعه و نهادهای جهانی
دردنیای امروز هیچ کشوری از تاثیرمحیط پیرامون خود، جامعه جهانی و نهاد بین المللی بدور بوده نمی تواند. قدرتهای بین المللی و نهادهای جهانی نحوه شکل گیری قدرت درداخل کشور هارا به میزان زیادی شکل می دهند. مخصوصا افغانستان که نظام جدید آن بامداخله مستقیم جامعه جهانی و البته حمایت خودمردم افغانستان استقراریافته است؛ چندین هزار سرباز خارجی درکشورحضوردارند نمایندگی سازمان ملل متحد ، کشورهای بزرگ جهانی و منطقوی هریک در موازنه قدرت وچگونگی شکل گیری آن نقش مهمی دارند. برای مشارکت درقدرت سیاسی، شناخت این عناصرونحوه تعامل باآنها نهایت مهم و سرنوشت ساز میباشد. متاسفانه بازیگران و نخبگان هزاره تاکنون نتوانسته اند ارتباط موفقی باقدرتهای ومنابع بین المللی مستقردرافغانستان برقرارنمایند. نمونه عینی آن مسئله پروژه ایجاد ناامنی درهزارجات از طریق آمدن کوچیها بود که خود یک اجندای ترتیب شده برای ناامن کردن این قسمت ازکشوربود ولی فعالین هزاره در نهادهای مدنی، مطبوعات، احزاب ونهادهای فراملتی جهانی، نتوانستند جامعه جهانی را متقاعد نمایند که تابااین موضو ع به عنوان یک مشکل امنیتی برخوردنمایند. بلکه نیروهای بین المللی همکاری امنیتی درتهاجم کوچیها به مناطق مسکونی بهسود نظاره گر باقی ماندند، درحالیکه باید آنهامتقاعد ساخته می شدند تامداخله نمایند وباکوچیهای مسلح به عنوان پیشگامان طالبان برخوردصورت می گرفت.
نقش ناچیزدراردووپولیس ملی
درکشورهای که ثبات سیاسی کافی وجودندارد نیروهای امنیتی نیزازتمایلات سیاسی و قومی بدورمانده نمی توانند، که نمونه نقش نیروهای نظامی رادراکثرکشورهای جهان سوم ملاظه کرده می توانیم. افغانستان نیزمستثنی نیست. از اینروتلاشهای زیادی باید صورت می گرفت تانهادهای ارودو وپولیس ملی کشورواقعا ملی ایجادشوند و برای تمام مردم کشوریکسان خدمت نمایند وباآنهم برای مردم هزاره که زمانی ازورود به اردو ممنوع بودنداین بسیارمهم است تا درنیروی های امنیتی کشورنقش بیشتری می گرفتندتاهم به دین شانرا به کشور ادا نمایند وهم جهتگیری های این نهادها را تعدیل می کردند. در بحران جنگ کوچیها بامردم بهسود گزارشهای زیادی از جهت گیری یک طرفه اردوی ملی به نفع کوچیها وجود داشت که این امردرصورت نقش بیشترافسران هزاره درتشکیل اردو ملی حتما پیش نمی آمد.
سیدمحمد کبیر تابش هستم ، از مرکز شهر باستانی بامیان